علم بهتر است یا ثروت؟

نسرین عزیزی
اولین موضوع انشا در روزهای اول مدرسه
خانم معلم سر کلاس امد و گفت دخترا دفتر انشاهایتان را باز کنید تا موضوع انشای امروز را بنویسیم .
ناگهان صدای تق و توق ها د کلاس پیچید و بعد از چند دقیقه دفترها روی میز و دختران مداد در دست منتظر بودند تا معلم لب بگشاید و شروع کند چشم همه به لبان معلم دوخته شده بود .
بچه ها بنویسید علم بهتر است یا ثروت
کلاس ساکت ماند همه زیر لب زمزمه می کردند ؛ علم بهتره یا ثروت ؟
نمی دانم ، لحظه ای تمام کلاس را نگاه کردم ، دختران زیبا با مقنعه های سفید سرگرم یافتن جواب سوال معلم .
خانم معلم در روبروی کلاس دانش اموزان را می پایید و من در پیچ و خم های ذهنم همچنان سرگردان. یادم افتاد معلم همسایه ما که بسیار هم با سواد بود شبها که هوا تاریک می شد با پیکان فرسوده اش از خانه می زد بیرون مریم دخترش می گفت پدر من معلمه اما حقوقش کم است و شبها که تاریک است می رود مسافر کشی اخه خجالت می کشد روزها برد چون می ترسد مردم مسخره اش کنند و بگویند اقای معلم فقیر است و پول ندارد. مگر می شود معلم پول نداشته باشد؟
با خودم گفتم کاش می دانستم خانم معلم پول دارد یانه ؟

افسانه دوست دیگرمان هم پدرش کارمند است ، او مادرش مریض است و هر ماه باید پول زیادی برای داروهای مادرش بپردازند ، دیروز می گفت پدرم شب خوابش نمی برد اخه همش تو فکر خرید دارو و پول کرایه خانه بود ، پری که پدرش بازاری بود هر روز با ماشین گران قیمتی از کنار ما رد می شد و برایمان دست تکان می داد و می گفت قرار است امسال تعطیلات برویم ترکیه ، پدرم قول داده برایم لباس و عروسک و هرچی دلم خواست بخرد. دستهای پری پر بود از النگو ، می گفت پدرم درامد خوبی دارد همیشه ما رو می برد ستوران . تازه از سفر شمال برگشتند خیلی بهش خوش گذشته بود می گفت تله کابین سوار شدیم ، رفتیم هتل پنج ستاره ، خلاصه ما چشمامون از تعجب برق می زد اخه از حرفهای چیزی نمی فهمیدیم فقط نگاهش می کردیم .
نگین که پدرش کارگر بود صدای شکمش بلند شد و به خود پیچید و خجالت کشید انگار نهار چیزی نخورده بود ، شاید چیزی نداشتند اخه چند روزیه پدرش بیمار است و نتوانسته کار کند .
ناگهان خانم معلم گفت دخترا نوشتید؟
از خواب پریدم من انشایم در ذهنم بود و چیزی ننوشته بودم ،
چطور بنویسم ثروت بهتر است می ترسم خانم معلم ناراحت شود .
شکر خدا زنگ زدند و معلم گفت دخترا جلسه دیگر انشایتان را تکمیل کنید و بیاورید.
رفتم خانه گفتم : بابا علم بهتره یا ثروت ؟
گفت دخترم به نظر تو کدامشان بهتراست ؟
گفتم نمی دانم اخه بابای مریم و افسانه؛که علم دارند پول ندارند اما بابای پری که علم ندارد پول دارد . مریم و افسانه همیشه ناراحتند و لباسشان کهنه ولی پری همیشه خوشحال است و هر روز لباسی می پوشد ، حالا من ماندم چی بنویسم اگربنویسم ثروت خوبه می ترسم خانم معلم ناراحت بشود ، ولی اشکال ندارد به خاطر خانم معلم می نویسم علم بهتر است.

بیان دیدگاه